بن‌بست

 برای نوشتن هم گاهی دیر میشود .

 گاهی ؟

دیر چیست ؟

خب حالا دیر برای چه ؟

ساخت یادبودهایی مهیب از اندوه و شکست ؟

که آن‌ها هم مالی نبود .

خودت هم مالی نیستی .

شکوه و هیبت اندوهانت هم مالی نبود .

مجازاتِ عذابانت هم مالی نبود

حتا تمام آن فروپاشی‌ها

حتا تمام این فروپاشی‌ها

حتا تمام اون‌یکی‌فروپاشی‌ها

یِ در صف .

صفِ نام‌نویسی خاطره‌ها

برای شرکت در تظاهرات جنون

علیه فراموشی

اما دارم زر میزنم

یک ساعت‌هایی‌ هم تن و بدنم سگ رعشه میگیرد

از آلزایمر و زوال عقل

+ دِ آخه تو عقلت کجا بود ؟

- اکثر اوقات تو مغزم نیست

زوال وقتی عقلم را پیدا نمیکند ،

با تنم ، شکم‌چاله‌اش را پر میکند .

استخوانی زرد شدم

زردآب مرگ هم دارم

و خیلی زرد‌های دیگر

بگذار و بگذر 

ماتحت گشاد و دل آزرده .

۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴

شفارود


Comments